زبان حال خودم
کام تلخ
کام من تلخ از همه تلخینه هاست
درد من درد تمام سینه هاست
اشک من در انعکاس درد هام
در رخم مجموعة آیینه هاست
بس که ریشست این دلم گویی در آن
زخم شمشیر تمام کینه هاست
---------------------------------------------------------
رمز بد
«ابری» تو که رمز بد ندانی بد را به قیافه ای نخوانی
هر دم بخوری فریب فردی و انگاه به شرّ آن بمانی
بهتر که روی به پشت کوهی و انجا بشوی رمه چرانی
--------------------------------------------------
دل گرفته
آهای آهای بدانید، دلم گرفته از غم
بدین دلیل باشد، رخم همیشه درهم
از آن زمان که آید ، مرا ز حال خود یاد
قرین درد باشم، همیشه و دمادم
دلی رقیق و روحی، پرازخروش وحسّاس
مرا نموده اینسان، درگیری با نامرد
در گیری با نامرد
بس که درگیر شدم با نامرد سینه ام تنگ شد از شدّت درد
بس که خون دل خود را خوردم دیده ام تار شد ورنگم زرد
ای خدا خود تو بفریادم رس که مرا نیست دگر تاب نبرد
تنفّر از مکارها
بدم می آید از مکّارها، های بگفتم این سخن را بار ها، های
که ایشان با تمام خوب رویی خطر ناکند مثل مارها ، های
که هم در نزد ایزد روسیاهند وهم در نزد مردم خوارها، های
کلمات کلیدی : شعر