غزلیات1
غزلیات:
جوّ جامعه
وقتی کـه جـوّ جـامعـه، بـادل تبـانی می کنــد
بر عقـل خوار منزوی ،دل حکمرانی میکند
شیطان هم از شوق و شعف ، با نقشه های پرهدف
بر هر دل سرگشته ای، خدمت رسانی میکند
زن سـاربان شـوهرش ،می گردد و او از پی اش
ناخواسته یا خواسته ،خوش کاروانی میکند
حـکم جـوان خــام را ، مـادر پذیـرا می شـود
با او پـدر هـم لاجـرم، کار جـوانی میـکند
دختر به دنبـال دلـش ، ازخـانه بیـرون می رود
هرکس ز عفّت گویدش، او سر گرانی میکند
مردُم بـه راه دل روان ، باشنـد با صـد آرمـان
(آبی) هـم از سـوز دلـش ،آتشفشــانی میکند
....................
تصنیف دیداردیار عاشقان
دیـدم به جبهـه، عاشقـان جـان داده بودند
دیـدم چـگونه جـان به جا، نان داده بودند
هم نیزفهمیدم که آنان جـانشــان را
در راه جـا نان پـای کـوبـان داده بـودند
کردم بخـوبی درک کـار عـاشـقـان را
از جــان و جـولانی کـه آنـان داده بـودند
بـا صـدق و مشتـاقـانـه پیـران و جـوانـان
جـانی بـدون کسـب عنــوان داده بـودند
دیـدم بـه چشم خـویش جـای سبزشـان را
هرچنـد خــون سـرخ تــاوان داده بـودند
بـا رمـز یـازهــرا بـدون بـاک و پــروا
جـان در ره اسلام و ایـمـان داده بـودنـد
بـا رهبــری ی آیت ا........ خـمــیـنی
مستـانه سـر بــر حکـم قـرآن داده بــودند
پیمـان به رهبـر بسـته بـودنـد و بـه مـردی
جـان وسـر انـدر پـای پـیمان داده بـودند
بـا جـانفشـانی گوشـمـا لـیهـای سختی
بـردشمن بی دیـن و وجـدان داده بــودند
دشـمن تجـاوز کرده اینـان جـان خـودرا
بـهـر نجـات خـاک ایران داده بــودنـد
هم در هویزه هم شلمچـه هم در ارونـد
جانـهـای پـاکی را گـروگـان داده بـودند
راوی سخن می گفت از آنان و من مـات
از بس که عاشق دل به میـدان داده بـودند
هم او روایت کـرد از چمـران و یـاران
کانان چه سان در رزم جـولان داده بـودند
دشمن هراسـان گشته بود از شـور ایشان
زیراکه جـان بر عشق آسـان داده بودند
دیـدم چـگـونه مـردهـای پنجــه پـولاد
دل را شجـاعـانه بـه طوفـان داده بــودند
اهـواز و آبـادان و خرمشهـر را خـود
دیـدم نجـات از شـرّ شیطان داده بـودند
دیـدم کـه بـا روح لطیـف و مهـرورزی
دردشت سـوزان لطف بستـان داده بـودند
حظ بـردم از بـوی خوش انفـاسشـان حظ
چون بـوی گلشـن در بیابـان داده بـودند
«آبی» به جبـهه رفت و ازنزدیک چون دید
کانان چه سان در جنگ پایان داده بودند ؟
از بـس خـروش افتـاد در اعـمـاق جـا نش
ایـن بیـت جـاری شـد زجـانش برزبــانـش
دیدم بـه جبهه عاشـقـان جـان داده بـودند
دیـدم چـگونه جـان به جانـان داده بودند
کلمات کلیدی : شعر